ابوتــراب را گفتنـــد:
یا علــــــــی ما فعلتَ حتـــــی نصیرَ علیــــــاً ؟....
چه کردی که علــــــــــــی شدی؟ ...
فرمــــــــود: إنّی کنتُ بوابّــــــاً لقلبـــــــی ....
نگهبــــان دلـــــــــ♥ـــــم بودم...
روزهـایــے خـواهد آمـد ڪہ مـטּ نـخـواهـم بـود ولــے هـنـوز . . . دوستـَت خـواهـم داشـت !
خواستم عاشقیــــــــــــم پیش خودم بـاشد و تو ..!
گـــریههایم...چه کنم دست مرا رو کردند ...........!
خــــــادمـــان تـو نـگـفـتـنـد برای تـو مگــــــــــــر .. !؟
چـقدر اشـکـــــــــــ که از صحن تــو جــــارو کردند...!
دل نوشتـــــــــ:
در هـیــآهــــوﮮ ایــــن روزهــــا 【خـــــودی】 گـــم کــــرده ام مے جـــویــــم او را • • •!
برادرم ،
من در این گرمای تابستان چادر سر میکنم ،
سخت است ولی تنها 3 ماه است ، چادر آزادی حرکت و دستانم را می گیرد ،
سخت است ولی نه زیاد،
چادر سر کردن مسئولیت می آورد و انتظار ،....!
ولی تمام اینها سخت تر از کار تو نیست ، ...!
سخت تر از کار تو نیست که باید در تمام طول سال سر به زیر راه بروی
و از میان شیاطین متحرک کوچه ها و خیابان ها، ...!
از میان بانوانی که نتوانسته اند خودنماییشان را کنترل کنند ، سالم رد شوی ،...!
از تو سخت تر نیست که همیشه باید مراقب خودت باشی...
وقتی می خواهی بیرون بروی
یا فیلمی ببینی یا به اینترنت وصل شوی ، زیرا شیاطین برایت کمین کرده اند ....!
از تو سخت تر نیست که در این هجوم بی مهابای وسوسه های دلفریب و پلیدی های نا جوانمردانه باید پاک باقی بمانی....!
و خداوند مرد را قوی آفرید....!
زیرا وظیفه ات بسی سنگین تر است..........!
و اگر در این آزمون ها پیروز شدی ،مردی خدایی میشوی!
بی قرار نوشتــــــ:
رفتی و ندیدی که چه محشــر کردم ..
با اشــک تمامِ کــوچه را تــر کردم.....