حسین تنهاستــــــ
علی خلیلی دیگر طاقت ماندن نداشت...
چرا که کسی درگوشش چیزی گفت :
..
..
حسین تنهاست .........!
دلتنگی نوشت:
میگفت:
«همهاش احساس میکنم که گمشدهای دارم.»
و ما میدانستیم که همهی دلباختهها اینچنیناند.
علی خلیلی دیگر طاقت ماندن نداشت...
چرا که کسی درگوشش چیزی گفت :
..
..
حسین تنهاست .........!
دلتنگی نوشت:
میگفت:
«همهاش احساس میکنم که گمشدهای دارم.»
و ما میدانستیم که همهی دلباختهها اینچنیناند.
یاران شتاب کنید...
گویند قافله ای در راه است....!
که گنهکاران را در آن راهی نیست...،
آری گنهکاران را راهی نیست ....،
اما ....!
پشیمانان را می پذیرند.....!
آقا سیـــــــــد مرتضی
دل نوشت:
دل را به غیر عشق تو بر باد داده ام ...
لعنت به قلب بی در و پیکرم ، حســـــــین ..!
دلـــــــم هوایتـــ را کرده سید!
لحظه به لحظه قلبمـــــــــ را فشار می دهند ثانیه های نزدیکی به ،
بزرگترین پـــــــرواز دنــــیا!
چند نفــــس مانده به پـــرواز....
بال هایم کجاستــــــــــ سید؟!
دعوتــــ نامه تــــــو از بهشتــــ به دستم رسیده!
ای شهـــید ، اگر از حال من و همراهانم میخواهی بدانی، ملالی نیست جز بی حضوری شمـــا!
اینجـــآ کوله بارم را که بسته ام چیــــزی نیست جز گنــــاه و گنـــاه و گنـــــاه !
و یک منِ شکسته!...شکسته تر از بغض در گلو مانده!
این دل شکسته را بین گناهانم توانی برای نفس کشیدن نمانده!
کمی هوای تو را میخواهد برای نفــــس ....!
دست دلمــــــ را بگیـــر!
دست دلم را بگیر تا همرنگــــــ خون شوم!
تا هوس را دار بزنم و دنیا را برای اهلش رها کنمـــــ!
چشمانتـــــــ در بهشت می بیند مرا!
قرارمان را در بهشت بگذارم!؟
دلتنگی نوشت:
وقتـﮯ صحبت از 「حرم ارباب」 میشـﮧ
وقتـﮯ کسـﮯ از پرچم و 【 گنبد علمدار 】میگـﮧ
ا وقتـﮯ واژه هایـﮯ مثل "بین الحرمین" یا "ضریح شش گوشـﮧ" بـﮧ گوشم میخوره . .
حس آدم "نابینایـﮯ" رو دارم کـﮧ دارند براش رنگ هاے "سُرخ" یا "طلایی" رو توصیف مـﮯ کنند
مثل اینکـﮧ براے یک "ناشنوا" از "صداے آب" بگی ...
ی
و مـا ادراکـ مـا کـربـلا.....
قـــــــــرآن به جز از وصف علــــــی آیه ندارد
ایمـــــــــان به جز از حب علــــــــی پایه ندارد
گفتـــــــم بروم سایه لطفــــــــــــش بنشینم
گفــــــــتا کـه علـــــــــی نور بود سایه ندارد